خانواده عمر مرا حرام کرده است و جلوی پیشرفتم را گرفته است. پیشرفت یعنی تتو زدن و پیرسینگ کردن. من کلی کارهایی میخواهم بکنم که با وجود خانواده ام، و بعضن ایرانی بودنم (مرگ بر ایران و ایرانی)، نمیشود. مثلن میخواهم یک خالکوبی یادگاران مرگ روی ساعد دست چپم بزنم، و میخواهم پشمهای دست چپم را بزنم ولی پشمهای دست راستم را بگذارم همچنان رشد کنند. من سوادم کم است و برای خط پیش رفتم و ساعد را گوگل کردم که ببینم واقعن آنجایی که میخواهم رویش خالکوبی کنم ساعد است یا چه؟ که گوگول گفت یا چه؟ گفتم چه است؟ گفت ت است و هارت هارت خندید. گوگل جدیدنها بیمزه شده است. جدیدنها ا واژه ی "جدیدنها" زیاد استفاده میکنم و جدیدنها ایز مای نیو شت است؛ و امیدوارم ملت مثل "حقیقتن" و یا "ناناحن" و "ناموسنلی" و دیگر کلماتی که من به زبان شیرین تخمی فارسی وارد کردم این کلمه را خز نکنند و بگذارند برای خود خودم باقی بماند. حالا اینها را ول کنیم، کجا بودم؟ آهان ساعد! دوست دارم وسط ساعد چپم یک خالکوبی یادگاران مرگ بزنم و بالاترش بنویسم سهیلی اههه اهه، شوخی میکنم؛ دوست دارم وسط ساعد چپم یک خالکوبی یادگاران مرگ بزنم و بالاترش، یعنی به آرنج که نزدیک میشوی، یک کره ی زمین کوشولوی بامزه ی فانتزی؛ که اگر آدم فضاییها مرا گرفتند بدانند با آن مریخیهای توله سگ سوسمارخور یکی نیستم، و روی مچم هم احتمالن یک چیز دیگری بزنم؛ (قبلن میخواستم روی مچم ".Boo" بزنم چون آنیتا بهم میگفت بوو، ولی آنیتا دیگر ولم کرده است و فرنام جانش برود و این خرها را روی مچش خالکوبی کند اگر راست میگوید. م تو اگزوز مزدا تیری اش. و تو اگزوز مادرش.) و همه ی اینها را هم میخواهم به طرف داخل ساعد بزنم چون من یک درونگرا هستم. مثلن. دارم ادای این مطالبها را درمیاورم که میخواهند آدم را روانشناسی کنند و میگویند اگر کسی دکمه های پیراهنش را ببندد isfp است و اگر دست چپش را در جیبش بکند ولی شستس بیران باشید estj است. ا روانشناسان بدم میاید. به نظرم پیش روانشناس و مشاوره رفتن کار احمقانه ای است و احمقانه تر ا آن این است که ا صفحه ی چتتان با یک نفر دیگر استوری بگذارید. هم خز است هم احمقانه است. فقط من خز و احمقانه نیستم، فقط من و حضرت محمد. برگردیم سر خالکوبی، دوست داشتم آن خالکوبی ها را بزنم ولی به خاطر خانواده نمیشود. دوست داشتم گوشهایم را سوراخ کنم و گوشواره بیندازم و دیوید بکهام بشوم. من دیوید بکهام را دوست دارم ولی نه مثل این دخترهای خز که برای قیافه و تیپش دوستش دارند. من به خاطر فوتبالش دوستش دارم، البته قیافه و تیپش را هم ناموسن دوست دارم. ولی منظورم این است که دلیل اصلی دوست داشته شدنش باید فوتبالش باشد چون فوتبالیست است نه داف اینستاگرام که برای قیافه و بعضن کان و رانش دوستش بدارند. من عاشق کان و ران هستم. حتی کان و ران خودم. من دوست دارم ا کان و ران خودم عکس بگیرم و در اینستاگرام بگذارم و تمام دنبال کننده هایم هم دختر باشند. خدا را شکر که خانواده عمرم را حرام کرده است وگرنه معلوم نبود چه ای میشدم:))) ولی نه دور ا شوخی من پاهای قشنگی دارم و ا هر فرصتی برای نمایان کردنش استفاده میکنم. مثلن میروم و یک پیراهن خوشکل میخرم و به دوستان دخترم میگویم پیراهن گرفته ام و آنها هم جوری که مثلن به تخمشان است و ذوق کرده ان میگویند "ببینم*-*" و من فقط پیراهن را میپوشم با شرت و عکس قدی میگیریم و میفرستم. همچین موجود خاک بر سری هستم. ولی شوخی میکنم بابا. همه ی اینها برای خنده است. راستی یک تیشرت جدید گرفته ام اگر میخواهید ببینید پیام بدهید. اهه اهه. غیر ا خالکوبی و گوشواره همیشه دوست داشته ام موهایم را رنگ کنم. البته نه وقتی بلند است. دوست دارم وقتی دیگر خیلی کچل شدم و مجبور شدم موهایم را امینمی کوتاه کنم بروم و امینمی بلاندشان هم بکنم و د ریل اسلیم شیدی بشوم و کل سال تیشرت سفید و شلوار لی بپوشم و یک دوست دختر هم پیدا کنم که صدایش بد باشد ولی وایت شرت بلو جینز لانا را بخواند و من ذوق کنم برایش و بعد هم لب بگیریم. من عاشق فیلمهایی هستم که درش لب میگیرند. من عاشق فیلمهایی هستم که درش لب نمیگیرند. من کلن عاشق فیلم هستم مگر آن که دانکرک یا اینترستلار باشد. آخر نوللان پول پدرم را خورده و پس نداده است. مرتیکه. دوست دارم موهایم را کره ای بزنم و ریشهایم را کوتاه کنم. چند روز پیش به خواهرم گفتم بیا و موهایم را قارچی بزن. چون خانواده ام نمیدانند کره ای یعنی چی و من مجبورم بگویم قارچی. ولی خواهرم و برادرم شروع کردند به مسخره کردنم و قلبم را شکاندند. من هم در دلم گفتم کان لقشان اصلن موهایم را بلند میکنم، و ریشهایم را، و فردی مکوری های سینه ام را؛ و بعدن که مهرک تهران آمد میگویم یک روز کره ای کوتاه کند. انگار مهرک علاف است مثلن. مهرک خیلی قشنگ است. الآن اگر جزمین بود میگفت مهرک مهرک میکنی. جزمین تیکه کلامش اینجوری است که ببیند تو چیچی چیچی میکنی تا بگوید چیچی چیچی میکنی. جزمین خیلی کیوت و مهربان است. حس میکنم اینها را قبلن بهتان گفته ام و به زور میخواهم حس دجاوو را به شما القاء کنم. نوللا هم کیوت و مهربان است و جدیدن بهم توجه نمیکند و من هی به او میگویم بهم توجه نمیکنی و او هی به من میگوید بهم توجه میکند ولی دروغ میگوید. خودش فکر میکند راست میگوید. رویم نمیشود بگویم دروغ میگویی. به جز هفده بار اخیری که گفتم البته. برگردیم سر چیزهایی که دوست دارم ولی در حضور خانواده و ایران نمیشود. آخرین چیزی که ذهنم را مشغول کرده و ا ته دلم میخواهم این است که ریشهایم را آبی کنم. نه همه ش را، مثلن حالت مشمآبانه و بیشتر یک سمتش. مثلن پایین موهای راستم را آبی کنم جوری که انگار به ریشها و سبیلم هم منتقل شده است و حس میکنم خیلی بهم میاید. البته من خوشکل هستم و اگر در صورتم هم برینم بهم میاید. چون من مثل دیوید بکهام و جرد لتو هستم. خیلی دلم میخواهد الآن ریشهایم آبی بود. و احتمالن یک فیلم هم میساختم به اسم blue is the coldest color و میدادم مهدیس امیری هم درش بازی کند چون قیافه اش تا حدودی شبیه Léa Seydoux است. آهان فهمیدم، روی مچ چپم خالکوبی میکنم مهدیس امیری.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها